قدس آنلاین: این دست و پنجه نرم کردن جان میدهد برای ساخت یک مستند جذاب و پربیننده و حیف که همت ۶ کوهنورد نیشابوری به وسیله یک تیم مستندساز به تصویر کشیده نشد تا نشاندهنده اراده و همت کوهنوردان ایرانی باشد. صفحه امروز «مردم» تصاویری است از برنامه بزرگ و چالشبرانگیز این ۶ کوهنورد. آنها ۷ دی ماه استارت برنامه خودشان را از علم کوه زدند و ۵ بهمن در منطقه پلور دماوند برنامه با موفقیت به پایان رسید و صفحه درخشانی شد در کوهنوردی ایران که تا پیش از این نبود.
همه چیز از آن صعود شروع شد
محمد مهرداد: سال ۸۴ بود که نخستین صعود را به قله علمکوه انجام دادم. در آن برنامه سرپرستی گروه با آقای فتحی بود که در حال حاضر رئیس انجمن کوهنوردی نیشابور است. یادم هست وقتی به قله رسیدیم با گروهی آشنا شدیم که دانشجو بودند. آن روز و در آن بالا، مقداری با بچههای آن گروه همکلام شدیم و جرقه پیمایش خط الرأس علم کوه به قله دماوند همانجا در من شکل گرفت. البته چیزی که در نظرم بود پیمایش خط الرأس در فصل تابستان بود که به کلی با پیمایش خط الرأس در زمستان فرق میکند؛ اما شد این برنامه سخت و طاقتفرسا. پیش از این، برنامه پیمایش را در تابستان ۱۳۹۲ اجرا کردیم. همزمان من گزارشهای پیمایش محمد نوری و تلاشهای ایشان را برای پیمایش این خط الرأس در زمستان خواندم. این سبب شد به فکر پیمایش این دو نقطه در زمستان باشم، برای همین موضوع را با دوست کوهنوردم حمید رضا میربلوک مطرح کردم؛ هر چند در تلاش نخست متأسفانه نتوانستیم آن را به سرانجام برسانیم.
ذخیرهسازی غذا و تجهیزات برای ۳۰ روز
مصطفی یزدی: یکی از مسائل مهم برای پیمایشهایی در این سطح که برنامهای فوق سنگین است و تاکنون در کشورمان به صورت یک تکه اجرا نشده، بارگذاریهایی است که در نقاط مختلفی باید انجام شود. نقاطی را که بارگذاری کردیم با قطبنما و جی پی اس مختصات آن را ثبت کردیم. غیر از این دو مورد از نشانههای محیطی هم برای پیدا کردن نقاط بارگذاری کمک گرفتیم، یعنی فکر کردیم اگر برای وسایلی که با آن نقطه بارگذاری را پیدا میکنیم مشکلی پیش بیاید، بتوانیم با چشم نشانهای را پیدا کنیم . سوخت، مواد غذایی و لوازم فنی مورد نیاز برای پیمایش را بارگذاری کردیم. برای پخت و پز و گرمایش، گاز بوتان پروپان که میتواند در هوای سرد هم کار کند و یخ نزند استفاده شد. لوازم فنی ما هم شامل کلاه، هارنس، طناب کرامپون و چیزهایی از این دست بود. مواد غذایی ما بیشتر شامل خشکبار، برنجهای آماده، سوپ، کشک و... بود، البته در هر نقطهای که بارگذاری انجام میشد حتماً آمار آن را یادداشت میکردیم تا بدانیم در هر نقطه چقدر غذا داریم و یا چند کپسول. ما در بارگذاریها به این نکته هم توجه میکردیم که چند روز بعد به بارگذاری بعدی میرسیم، برای اطمینان بیشتر اگر مثلاً نیاز بود برای زمان رسیدن به نقطه بارگذاری بعدی پنج کپسول همراه داشته باشیم دو کپسول بیشتر در نظر میگرفتیم. در موقعیت زمستان ممکن است پنج روز شما تبدیل به ۶ روز شود، ممکن است بارش برف سنگین داشته باشیم و زمینگیر شویم یا ممکن است هوا خوب باشد و پنج روز را بتوانیم در چهار روز پیمایش کنیم، پس باید به این نکات هم توجه میکردیم. منطقه چالشبرانگیز ما در قسمت اول مسیر بخش سیاه سنگها در منطقه علم کوه بود . نقطه دوم چالشبرانگیز و فنی خرسانه و ویران کوه و خرسان جنوبی بود؛ از این بخشها در زمستان یک نفر عبور کرده است که همان استاد محمد نوری است. از این نقاط هم به خیر و خوشی با طناب و با همدیگر صعود و عبور کردیم. قسمت سرخابها هم از آن نقاطی بود که کسی غیر از آقای نوری و غدیر یزدانی صعود نکرده بود؛ این نقطه از نقاط سخت پیش روی ما بود که با موفقیت طی کردیم. کمانکوه هم یکی دیگر از نقاط چالشبرانگیز پیش روی ما بود. در این نقطه هم مجبور بودیم طنابها را ثابت کنیم تا بتوانیم از آن صعود کنیم. برای من و البته با چیزی که از دوستان شنیدم برای ایشان هم همان منطقه سرخابها سختترین نقطه صعود و برنامه پیمایش ما بود.
مشکل کفش بد و باد ۱۲۰ کیلومتری
حمیدرضا میربلوک: قرار بود این برنامه سال پیش توسط بنده و محمد مهرداد اجرا شود که نشد؛ چون با بادهای ۱۲۰ کیلومتری روبهرو شدیم. سال گذشته از دوستان کوهنورد چند نفری با ما استارت کار را زدند اما از روز سوم من و آقای مهرداد تنها شدیم. کفشم، پایم را به شکل بدی اذیت کرد و وقتی به کندوان رسیدیم، تاول بسیار بزرگی زد و عملاً دیگر نمیشد برنامه را ادامه بدهیم. برای همین آقای مهرداد به خاطر بنده آن برنامه را به سرانجام نرساند و ما از کندوان پایین آمدیم. اما برای برنامه امسال به دنبال کفش مناسبی بودم، برای همین از طریق یکی از دوستان کفشی را از انگلستان سفارش دادیم، با تخفیفی که خورده بود ۱۰ میلیون تومان هزینه خرید آن شد. برای این برنامه اسپانسری نداشتیم همین سبب میشد هزینههای ما بسیار بالا باشد. هر چند سال گذشته شرکت سایبان کمکی به انجام برنامه کرد اما امسال چیزی در حدود ۲۰ میلیون تومان هزینههای جاری این برنامه شد. در این برنامه حدود ۷ میلیون تومان هزینه کپسول دادیم. وقتی سال گذشته آقای مهرداد پیشنهاد پیمایش خط الرأس را در زمستان دادند، تصمیم گرفتم خودم از نزدیک ماجرا را پیگیری کنم، چون معتقد هستم چهار چشم بهتر از دو چشم میتواند ماجرا را رصد کند. معتقدم اگر خواسته باشم برنامهای زمستانه آن هم در این سطح را اجرا کنم، حتماً باید پیش از شروع، بارشها در منطقه را ببینم؛ قسمتهای فنی مسیر و قسمتهای چالشبرانگیز آن را ببینم و خلاصه بدون حضور سرما و برف، منطقه را پیمایش کنم تا در برنامه زمستانی به مشکلی برنخوریم. این البته به این معنا نیست که من به همنورد خودم اعتمادی ندارم اما ما به عنوان کوهنورد اعتقاد داریم دو فکر بهتر از یک فکر میتواند مشکلی را مدیریت کند.
۲۶۰ کیلومتر پیادهروی در ارتفاع و برف
برنامه ۲۹ روزه ما با شرایط جوی بسیار سخت و ناپایدار همراه بود، ما هر روز با بادی ۸۰ کیلومتری روبهرو بودیم و باید با این باد دست و پنجه نرم میکردیم. اگر لبه تیغه در حال حرکت بودیم باید مواظب میبودیم باد ما را به پایین پرت نکند. در آن روزها هم دما زیرمنفی ۳۰ درجه بود و شرایط فوقالعاده سختی را تجربه میکردیم.
شاید دماوند میخواست ما را امتحان کند تا ببیند لیاقت انجام این کار بزرگ را داریم یا نه. برای همین وقتی از نقطه شروع استارت کار را زدیم، باید با چالش برف دست و پنجه نرم میکردیم. برف و بوران زیادی را تجربه کردیم، چون امسال در منطقه برف بیشتری باریده بود. برنامه ما یک برنامه فرسایشی بود، هر روز که میگذشت انرژی ما کمتر میشد. در برنامههایی از این دست، دیروزِ کوهنورد از امروزش بهتر است.
هر روز از برنامه که میگذشت افت بیشتری در خودمان احساس میکردیم. به همان دلیلی که گفتیم بدن نمیتواند خود را ریکاوری کند برای همین حرکات کوهنورد هم کندتر میشود. به طور میانگین تقریباً تا زانویمان برف بود.
اگر خواسته باشم به کیلومتر بگویم بیش از۲۶۰ کیلومتر را در این برنامه پیمایش کردیم؛ البته ۲۶۰ کیلومتر ما روی زمین صاف و هموار نبود و مسیری که برای پیمایش انتخاب کرده بودیم یکی از پرچالشترین خط الرأسها بود. مجبور بودیم برای دور ماندن از خطر بهمن از قلهها عبور کنیم. من تا به حال چنین خط الرأسی را ندیده بودم.
نقطه شروع ما که همان علم کوه بود ۴هزار و ۸۵۰ متر ارتفاع داشت و در ادامه قلههایی بالای ۴ هزار و ۱۰۰ متر داشتیم و قلهای زیر ۴ هزار متر نداشتیم تا به دماوند رسیدیم.
کم کردن وزن تا ۹ کیلو
محمد مهرداد: یکی از اتفاقات بد برنامه دزدیده شدن بارگذاری در آخرین نقطه پای دماوند بود. آن بارگذاری هم برای چند روز آخر و از حساسیت خاصی برخوردار بود. با اینکه به نظر خودمان خیلی خوب آن را مخفی کرده بودیم، اما شاید چون نقطه پرترددی بود، وقتی به نقطه بارگذاری آخر رسیدیم، دیدیم وسایل ما نیافتیم. بهسرعت با گروه پشتیبانی در نیشابور تماس گرفتیم و خوشبختانه دوستان دو ساعت پس از دریافت پیام ما راه افتادند و فردا به ما رسیدند. ما حدود ۴۰ ساعت مواد غذایی مورد نیاز را نداشتیم غیر از یک عدد سوپ که آن را درست کردیم و خوردیم، البته سوخت داشتیم اما مواد غذایی که بسیار مهم و حیاتی بود نه. وقتی برنامه سنگینی مثل این برنامه را در زمستان انجام میدهید، نیاز است ریکاوری هم کنید تا بدن بتواند به وضعیت نرمال خود برگردد، اما ما در ۲۹ روز، تا ۱۱ ساعت راهپیمایی داشتیم؛ یعنی بهطورمیانگین هر روز ۹ ساعت راهپیمایی میکردیم. این سبب میشد بدن کالری بسیار زیادی مصرف کند در این ۲۹ روز به علت سنگینی بالای کار، نفرات بین ۶ تا ۹ کیلو وزن کم کردند. در این ۲۹ روز میتوان گفت هر روز به طور میانگین ما باید یک کوله ۲۳ کیلویی را با خودمان حمل میکردیم .
کیسه های خوابهای ۱۳ میلیون تومانی
علی بکائیان: الان هزینه وسایل کوهنوردی با توجه به بالا رفتن قیمت دلار بسیار گران است و وسایل خوب در بازار بسیار کم شده است. شرکتهایی هم که این وسایل را وارد میکنند، سراغ برندهایی میروند که برای آنها سود بیشتری داشته باشد. تا یکی دو سال پیش همه برندهای مهم کفشکوهنوردی در ایران پیدا میشد اما از سال گذشته این مشکل را هم داریم که بتوانیم برند خوب پیدا کنیم و پیدا نمیشود، برای همین از طریق یکی از دوستان که در انگلستان زندگی میکند پیگیر ماجرا شدیم، آن هم با هزینه بالای پست. برای خریدن یک کیسه خواب خوب ۱۳ میلیون تومان پرداخت کردم. ما در ایران برندهایی داریم که وسایل کوه تولید میکنند در بخش لباس میشود تا حدی به این برندها اتکا کنیم، اما مثلاً برای کوله پشتی چیزی که من میخواستم پیدا نکردم، برای همین سراغ برندهای خارجی رفتم.
از این منظر اگر خواسته باشیم به موضوع بپردازیم وسایل شخصی یک نفر کفش ۱۰ میلیون تومان، لباس درلباس اول میانگین ۵۰۰ هزار تومان، یک دست لباس پلار بین ۵۰۰ تا یک میلیون تومان، لباس گرتکس بین ۵۰۰ تا یک میلیون تومان، یک کاپشن پر خوب را شما چیزی حدود
۶ یا ۷ میلیون تومان باید پول بدهید. یا یک جفت دستکش آن هم استوک ۳۵۰ هزار تومان. در بین برندهای ایرانی ما برند گایا را داریم که کیسه خوابهایی تولید میکند که تا ۲۰ درجه زیر صفر را جواب میدهد، اما ما به کیسه خوابهایی نیاز داشتیم که منفی ۴۰ تا ۵۰ درجه را جواب بدهد، برای همین مجبور شدم کیسه خواب خارجی بخرم که ۱۳ میلیون تومان قیمت آن بود. لوازم فنی مورد نیاز ما هم همه خارجی هستند و از برندهای معروفی که قیمت آنها بسیار گران است. طنابهایی که باید برای بخشهای فنی استفاده میکردیم هم بسیار گران است. فکرش را بکنید برای دو تخته چادر باید چیزی حدود ۱۶ میلیون تومان پول میدادیم.
شب بیداری به خاطر باد شدید
رضا فرهمند: من و آقای شادابی از کندوان به گروه پیوستیم ولی در همان مدت بعضی شبها با همه خستگی که داشتیم، به خاطر باد بسیار شدید نمیشد بخوابیم. صبحها هم باید ۴ یا ۵ صبح بیدار میشدیم و این، کار را بسیار مشکل میکرد. گاهی ذهن آدم درگیر این موضوع میشود که چرا خودم را وسط این چالش انداختهام و چرا باز هم باید به مسیر خودم ادامه بدهم؟ از این جهت گاهی در برنامههای سنگینی از این دست، آدم از کاری که کرده پشیمان میشود اما با این همه ادامه میدهد تا به پیروزی برسد. گروه پشتیبانی و حمایت این برنامه از آن چیزهایی است که نباید از آن فراموش کنیم، اول باید از خانوادههای خودمان تشکر کنیم که اگر همراهی آنها نبود، شاید نمیتوانستیم به این برنامه برویم. پشت سر ما یک تیم پشتیبانی بسیار قوی حضور داشتند. فدراسیون کوهنوردی کشورمان، هیئت کوهنوردی خراسان رضوی و هیئت کوهنوردی نیشابور و همه آنهایی که پشت سر ما بودند تا این کار انجام شود. در زمستان و آن هم در ارتفاعات درگیر با برف و باد و سرمای بسیار شدید، شما هر چقدر تلاش کنید خیلی زود نمیتوانید حرکت کنید. برای همین گروه در ۲۹ روز غیر از دو سه روز که میدانست هوا خراب است، دیرتر از ۵ صبح بیدار نمیشدند. حتی چند مورد بود که چون میدانستیم روز پرچالشی پیش رو داریم و از فلان نقطه باید عبور کنیم تا خودمان را به نقطه بارگذاری برسانیم ۴ صبح از خواب بیدار شدیم با اینهمه حتی وقتی هم ۴ یا ۵ صبح بیدار میشدیم، باز هم نمیتوانستیم زودتر از ۸ صبح حرکت کنیم؛ چراکه وقتی هوای بیرون منفی ۳۰ درجه است همان تنفس ما داخل چادر موجب درست شدن برفک و خیس شدن کیسه خوابها میشد، برای همین ما هر روز چالش خشک کردن کیسه خواب هایمان را داشتیم. زیپ چادر را باز میکردیم سرشعله را وسط میگذاشتیم، دو نفری کمک میکردیم تا کیسهها روی همان گرمای تولید شده از سرشعله خشک شود. فراموش نکنید کیسه خوابها پارچهای فوقالعاده حساس دارند و باید مواظب میبودیم اتفاقی برای کیسهها نیفتد. پس از ماجرای خشک کردن کیسهها که در هر روز یک ساعت وقت ما را میگرفت نوبت به درست کردن چای و خوردن صبحانه میرسید در این بخش مشکل اصلی این بود که باید از برف، آب درست میکردیم و میدانید گاهی حجم بسیار زیادی از برف را که گرما میدهیم آب اندکی به دست میآید.
دمای منفی ۴۰ درجه
علیرضا شادابی: یکی از مشکلات گروه در ۲۹ روز، درست کردن آب بود؛ ماجرایی که هر روز زمان زیادی از گروه میگرفت و مقداری از سوخت هم مصرف میشد. یکی دیگر از مشکلاتی که هر صبح با آن روبهرو بودیم سردی دستکشها، کفشها و دیگر وسایل بود. نیاز بود در کنار دستکشها به کفشهایمان که کفشهای سه پوش بود برسیم، چون یکی از خطرات ماندن در ارتفاع با آن سرمای زیاد خطر یخزدگی دست و پاست. همه این مسائل سبب میشد زمان زیادی از ما در هر صبح گرفته شود تا چادرها و وسایل را جمع و حرکت کنیم. همه این مواردی که در هر روز صبح با آن روبهرو بودیم موجب میشد در هر روز سه ساعت را صرف این موارد کنیم. ما دو نوع دما داریم، یکی دمای محیطی که در آن هستیم که مثلاً میشود صفر درجه و مشخص است؛ اما در طبیعت دمای معادل داریم یعنی دمایی که همراه با باد است. به زبان سادهتر اگر شما در طبیعت هستید و دمای طبیعت ۱۰ درجه زیر صفر است وقتی این دما با بادی ۲۰ کیلومتری همراه میشود، دمایی که شما حس میکنید و به آن همین دمای حسی میگویند برای شما منفی ۲۰ درجه میشود. یادم هست روز آخر و در دماوند در پلکان آخر طبق چیزی که پشتیبانی به ما اعلام کردند، هوا روی قله دماوند منفی ۴۰ درجه بود. این را میتوانید با «کی۲» که کوه کوهها نام دارد مقایسه کنید، همین یکی دو هفته پیش که آن را صعود کرده بودند ۴۲ درجه زیر صفر بود و دماوند ۴۰ درجه زیر صفر. سال گذشته آقای مهرداد به کمک دوستانشان بارگذاری منطقه را از علم کوه تا دماوند انجام داده بودند. این را هم باید بگویم که برای این بارگذاری به ۱۰ روز زمان نیاز دارید، اما ما برای اینکه زمان کمتری صرف بارگذاری شود مسیر را تقسیم کرده بودیم. با این همه در کل مسیر بارگذاری باید یک نفر از تیم اصلی حضور میداشت تا علاوه بر ثبت مختصات منطقه و اینکه گرای آن را با قطب نما گرفته و نقطه آن را با جی پی اس مشخص میکنیم، باید به این فکر کنیم که در طول برنامه جیپیاس ما به هر دلیلی از کار بیفتد، پس باید منطقه را با چشم خودمان هم دیده و نشانهای در ذهن نگه داشته باشیم تا در موقع نیاز بتوانیم از آن تصویر ذهنی که خودمان گرفته بودیم استفاده کنیم.
نظر شما